مِلودِیِ قَلِبِـ

آدمی که درحال گریختن از خویش است.

گمان میکردم...

گمان میکردم با گذراندن این مرحله ، اندکی آرامش نصیبم گردد و قوی تر برخواهم گشت اما...

اینک پی بردم نه تنها اینگونه نیست بلکه تلاشی فراتر از گذشته را خواستار شده اینچنین است که اگر چه با ترک کردن چیزهای فراوان در ازای آن نیرومند تر شدم اما زمانی که دَرِ مرحله بعد را گشودم به یکباره سقوط سهمگینی را تجربه کردم، سقوطی که از جنس پریدن بود.

حال بایستی مجدد با این مرحله و دشواری های سخت و هولناک آن مواجه شوم،

  • باز هم به تنهایی ، باز هم من ، همراه با خویش.